سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

 RSS 

 تعداد بازدید کنندگان
45796

 بازدید امروز: 8

 بازدید دیروز: 53

  MONALISA MY LOVE

سینه خردمند صندوق راز اوست و گشاده‏رویى دام دوستى و بردبارى گور زشتیهاست . [ یا که فرمود : ] آشتى کردن ، نهان جاى زشتیهاست و آن که از خود خشنود بود ناخشنودان او بسیار شود . [نهج البلاغه]

خانه| مدیریت| شناسنامه | ایمیل


 RSS 


پیوندهای روزانه

مسافری تاناکجا [16]
[آرشیو(1)]


 اوقات شرعی


درباره من


لوگوی من

MONALISA MY LOVE

 لینک دوستان


فهرست موضوعی یادداشت ها

انتخاب واحددانشگاه پیام نور-حذف واضافه-سیستم پیام نور-سیستم گلست . پرتال دانشگاه پیام نور . توالت رفتن ناصرالدین شاه . دانشگاه پیام نورخوزستان . دانشگاه پیام نورمشهد . دانشگاه پیام نورمیاندوآب . دانشگاه پیام نورهرمزگان . دانشگاه پیام نورواحدچناران . سیستم جامع دانشگاهی گلستان-انتخاب واحددانشگاه پیام نور . سیستم جامع گلستان-انتخاب واحددانشگاه پیام نور .


آرشیو

عکسهای مذهبی
جملات عاشقانه انگلیسی-باترجمه فارسی
بایگانی1
بایگانی2
بایگانی3
دانشگاه پیام نور


اشتراک

 


ماجرای توالت رفتن ناصرالدین شاهدر دیار فرنگ! نقل است که ناصرالدین شاه وقتی به اولین سفر اروپایی خود رفت در کاخ ورسای و توسط پادشاه فرانسه- یکی از همین لویی هایی که امروز تبدیل به میز و صندلی شده اند- از او پذیرایی شد، بعد از مراسم شام، اعلیحضرت سلطان صاحب قران به قضای حاجتش نیاز اوفتاد و با راهنمایی یکی از نوکرها به سمت یکی از توالت های کاخ ورسای هدایت شد. سلطان صاحبقران بعد از ورود به دستشویی هرچه جستجو کرد چیزی شبیه به "موال" های سنتی خودمان پیدا نکرد و در عوض کاسه ای دید بزرگ که معلوم نبود به چه کار می آید، غرورش اجازه نمی داد که از نوکر فرانسوی بپرسد که چه بکند پس از هوش خود استفاده کرد و دستمال مبارکش را بر زمین پهن کرد و همان جا….!
حاجت که برآورده شد سلطان مانده بود و دستمالی متعفن؛ این بار با فراغ خاطر نگاهی به اطراف انداخت و پنجره ای دید گشوده بر بالای دیوار و نزدیک به سقف که در دسترس نبود پس چهار گوشه ی دستمال را با محتویات ملوکانه اش گره زد و سر گره را در دست گرفت و بعد از این که چند بار آن را دور سر گرداند، تا سرعت و شتاب لازم را پیدا کند، به سوی پنجره ی گشوده پرتاب کرد تا مدرک جرم را از صحنه ی جنایت دور کرده باشد. گویا نشانه گیری ملوکانه خوب نبوده چون دستمال بعد از اصابت به دیوار باز می شود و محتویات آن به در و دیوار و سقف می پاشد. وضع از اول هم دشوارتر می شود. سلطان، بالاجبار، غرور را زیر پا می گذارد، از دستشویی بیرون می رود و به نوکری که آن پشت در انتظار بود کیسه ای پول طلا نشان می دهد و می گوید این را به تو می دهم اگر این کثافت کاری که کرده ام رفع و رجوع کنی. می گویند نوکر فرانسوی در جواب ایشان تعظیم می کند و می گوید من دو برابر این سکه ها به اعیلحضرت پادشاه تقدیم خواهم کرد اگر بگویند با چه ترفندی توانسته اند روی سقف برینند!



¤ نوشته شده توسط ُSIYAVASH در ساعت 4:30 عصرپنج شنبه 87 دی 12


 

خانه| مدیریت| شناسنامه |ایمیل